درباره قهر با آبجي درك ميكنم. البته شيد هم درك نميكنم. اما اين رو ميدونم كه خيلي دردناكه...
من بايد درباره همه موارد اظهارنظر كنم؟ دوست ندارم.
همه رو خوندم.
همين.
راستي! من از اين ليلي و مجنونهاي افسانهاي چندشم ميشه؛ حالم به هم ميخوره. اه
البته فكر نكني از عشق بدم مياد و ايناها...
حوصله توضيح و توجيه و اينا رو ندارم.