• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : حسرتي در عين وصل
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محدثه 
    عجب قهر باحالي.... البته من اين حس هيچ وقت اين طوري نداشتم!
    فقط با پدرم...
    واي وقتايي كه با هم سر يه چيز كوچولو بحثمون ميشه ....با اينكه ميخواهم به روومون نياريم (هر دومون)‏اما هم از درون به هم ميريزيم هم تابلوئه و بقيه ميفهمند!
    مامانم ميگه،‏محدثه تواگه نباشي بابات يه روز هم بند خونه نيست
    پ.ن. من فكر ميكردم تا حالا هوي مامانم هستم،‏الآن ميبينم دوستشم