حرفي از نياز زدي ..چند روز پيش در موردش نوشتم كه ...ولي درد وقتيه كه اين نياز تبديل بشه به زندگي ....و تو بايد بپذيريش بهش احترام بزاري و بگذاري نياز راه زندگيت رو معين كن ..ميفهمي كه ..اينا خيلي درد داره ..مگه نه ؟!
*احيانا تا 4 نيمه شب درس ميخونديد ديگه !!
*سلمانتون چقدر مرام و معرفته بچه ام !!!
*اين اولين بارها توي زندگي آدم زياد رخ ميده ...بهش فكر نكن !
*امان از اين اصرارها ..گاهي منم اين كارو ميكنم و اطرافيانم كلافه ميشن ...
*چقدر اين توصيفات در برابر پري جونتون قابل مقايسه است
*ترسيده بگه بي خود ميكني بچه پررو كه اينقدر حرف ميزني ..ترسيده به اونم تشر بزني..الان داشتم به اين فكر ميكردم كه چه طوري ميشه يك كلاس با 10_20 تا اصفهاني رو اداره كرد؟؟اخه ما استادامون توي 3_4 تاش مي موندند !!
*توي اين جور مواقع ميتوني بزني كنار و با خيال راحت شجر جون رو گوش كني ...
*تو خودت مگه آبجي و ناموس نداري كه به ناموس مردم تيكه ميندازي؟؟؟بعدم اين چند روزه اينقدر نفرين اين جمعيت متعهد كردم كه موتور ميگيرن كه نگو..بابا همين چيني موتوري ها زير دستشون فرار ميكنن كه هر لحطه امكان داره بزنن به يكي و طرف بميره ..اين راهش نيست !!!
نمي دونم حكمش چيه
وقتي كه براي اولين بار بري توو وبلاگ كسي و ببيني آخرين پستش يه چيزي شبيه خونه تكوني يه ذهنشه
مي شه كمكم كنيد؟
پستتون سهل است براي ذهن ديوانه ي من و ممتنع است براي چشمانم
و زيباست براي هر دو يشان