• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : سر برود هم برآن سريم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    *احيانا تا 4 نيمه شب درس ميخونديد ديگه !!‏

    *سلمانتون چقدر مرام و معرفته بچه ام !!!

    *اين اولين بارها توي زندگي آدم زياد رخ ميده ...بهش فكر نكن !

    *امان از اين اصرارها ..گاهي منم اين كارو ميكنم و اطرافيانم كلافه ميشن ...

    *چقدر اين توصيفات در برابر پري جونتون قابل مقايسه است

    *ترسيده بگه بي خود ميكني بچه پررو كه اينقدر حرف ميزني ..ترسيده به اونم تشر بزني..الان داشتم به اين فكر ميكردم كه چه طوري ميشه يك كلاس با 10_20 تا اصفهاني رو اداره كرد؟؟اخه ما استادامون توي 3_4 تاش مي موندند !!‏

    *توي اين جور مواقع ميتوني بزني كنار و با خيال راحت شجر جون رو گوش كني ...

    *تو خودت مگه آبجي و ناموس نداري كه به ناموس مردم تيكه ميندازي؟؟؟بعدم اين چند روزه اينقدر نفرين اين جمعيت متعهد كردم كه موتور ميگيرن كه نگو..بابا همين چيني موتوري ها زير دستشون فرار ميكنن كه هر لحطه امكان داره بزنن به يكي و طرف بميره ..اين راهش نيست !!!

    پاسخ

    تا 4 شب پست قبلي رو ميزديم! ** آخه من نگفتم دختر پيرمرده هم باهاش بود!: دي ** چي فکر ميکرديم چي شد! * خودمم همينطورما! گفته باشم! * اون که بله اما هدف از اين توصيفات اين بود که يکي پيدا شه تو کامنت ها بهمون بگه اون دو تا چيز دراکولايي چي بود گوشه لباش؟ شمانميدوني؟ ** 4 ساله کلاس هاي عمومي واسه ما همينه! معروف شده ام تو دانشگاه باور ميکني؟! ** دير مي شود. کارهاي مهم تري هم هست*** ما غلط بکنيم تيکه بندازيم! ماامر به معروف نموديم ! ما نيز ميدانيم اين راهش نيست....