ياد روز نوشت خودم افتادم..يادش بخير اون روزايي كه مينوشتم تمام وجودم خراب بود و خوب مينوشتم كه بفهمم ميتونم خوب باشم...روز هايي كه تمامش اشك بود و اميدوارنه نوشتم ....خدا وكيلي اون نوشته ها سر پا نگه ام داشت......
نصف شب !!من موندم چه جوري مخت اون لحظه شب كارميكرده ....كه طراحي بنر كني...خودمونيم شعر پر ملاتيه ها.....
.(بخوانيد: نميتونم مبهم بنويسم!).
يعني ميشه مبهم هم نوشت ؟؟(خدايي نميتونم جدي باشم ..شرمنده !)
هدف دومت رو پايه ام خراب...ميشه كامنت دونيتون هم بشه مال ما كه روزنوشت هاي مردمي بزاريم ؟؟(ولي بايد قول بدي وبلاگ رو حذف نكني..اين كاري زشت و بي ادبانه ايه...تو كه پسر خوبي هستي !)