• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : چند کلمه خودماني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    پس قبول داري که هرکيميترسه مشکل از خودشه که ترديد داره که بتونه همسرش رو غني کنه از هر نيازي... 

    چشم 
    پاسخ

    نه! اون حرف يك طرز تفكر بسيار ابتداييه!
    بعدم نه که خيلي تعداد خوانندگانم زيادههههههه..همون ! 
    پاسخ

    خدا زيادش كنه!
    اي واي...هواسم نبود کامنت قبلي رو خصوصي بزارم که بازارم کسات (درست نوشتم ؟!) نشه 

    ببين توي اخرين جوابت به من ِ او گفتي که سو ظن ..يه چيز رو قبول کن که اين ها ديدهاي خارجي و بچه گانه ي ماست به زندگي زناشويي..وگرنه آدم اگه بتونه به خودش اعتماد داشته باشه و تمام نيازهاي همسرش رو تامين کنه ترس از چي داره ديگه ؟!؟! بعدم تا خطايي نديده اگه سو ظن داشته باشه که گناه کرده .. 
    پاسخ

    آدم اگه بتونه تمام نيازهاي همسرش را بر آورده كنه ديگه از چي بترسه؟!!! از اينكه همسرش نيازهاش فزوني پيدا كنه! بچه شدي؟؟؟؟ اين چه حرفيه اگه اينجوري بود كه پس اين همه مشكل وجود نداشت. در ضمن شما اينقدر حواست پره كه هواس رو با ه دو چشم نوشتي! :دي . . ديگه تكرار نشه!!!!
    الان ديگه دوستان توي کامنت بعدي لپ کلام رو گفتن که !! 
    من کلا با ازدواج اينترنتي مخالفم..ازدواج بايد کاملا سنتي باشه ...
    پاسخ

    ما هم لپ كلام را در پاسخشون گفتيم:دي!!! خوب ميشددلايل مخالفتتون راهم ميگفتيد شايد تعدادي از خوانندگانتون كم شد!!!
    + ماه مهربان 

    سلام

    وقتي کساني توي دنياي مجازي باهم آشنا ميشن واين آشنايي به ازدواج مي رسه پس نبايد توقع اين رو داشته باشن که ديگه طرف مقابل (پسر يا دختر) وارد دنياي مجازي نشند چون اين دنياي مجازي که اونا را به هم رسونده و اون مي دونسته كه شخص مقابلش با خيلياي ديگه غير از اون هم آشنا شده پس اين از سطحي نگري و عشقي كذايي و دوست داشتنهاي مدل دوست داشتن خيابوني (با اين تفاوت كه اون توي محيط ديگه است) كه منجر به اين ازدواج دروغي و يك روزه شده .

    اگه همديگه رو قبول ندارن و اعتماد به يكديگه ندارن پس چرا ازدواج مي كنن و دانسته بدبختي يكي ودوتاي آدم ديگه غير از خودشون را به بار ميارن اين غير از خودخواهي از عشقي چرت و دروغي و افتضاح است .

    ننوشتن وبلاگ و دوستي اينترنتي بعد از ازدواج اينترنتي اگه از 10000 تا يكي از اين ازدواجها درست باشه و واقعاً دوست داشتني وجود داشته باشه ننوشتن و يا توي دنياي واقعي خودمون غائب شدن بهانه اي جز دوري نيست و9999 ازدواج توي دنياي غير واقعي ها ننوشتن و غائب شدن توي دنياي واقعي ها دليل محكمي براي غير قابل اعتماد بودن و دوست نداشتن هاي كه همه ما دنبال اون هستيم .

    ( ببخشيد اگه جمله ساز ي خوب نبود )

    پاسخ

    عالي بود! ... (جمله سازي را مي‏گويم!)

    اِ يادم رفت!

    در مورد كامنت دومي: درست ميفرماييد كه رفتار اولي ناشي از يه سوء‏طن و بي اعتمادي شديده.. ولي به نظر شما چرا اين به وجود مياد؟ يعني طرفين دچار مشكل دروني هستن يا اينكه ماهيت آشنايي تو يه محيط خاص اين نا امني و بي اعتمادي رو به وجود مياره...

    من به شخصه فكر ميكنم كه اين فكر كه « اگه يه بار اتفاق افتاده ميتونه بازم بيفته» زياد دور از ذهن و غير منطقي نيست... منظورم اصل اين فكره نه واكنشهايي كه افراد نشون ميدن

    نظر شما چيه؟

    پاسخ

    به نظر من مهمترين نکته اي که ابتدائاً در ايجاد اين سوء ظن دخيل هست چگونگي «شناخت» از همديگره. اين که دو طرف توي يک محيط خاص مثلا اينترنت! چگونه با هم آشنا ميشند؟ يا به عبارت بهتر وسايل و پديده هايي که به اونا کمک ميکنه هميدگه را بشناسند چيه؟ آيا جز نوشته هاي وبلاگاشون و يا حرفهاي قشنگ قشنگ توي چت؟ ما نوشته هايي را ميبينيم که نميدانيم احساس واقعي نويسنده آنها را به نگارش در آورده يا نوعي تخليهء روانيِ او؟! منظورم به طور خاص نوشته هاي عاشقانه نيست ها! حتي همين نوشته هاي معمولي. چون ممکن است کسي شيفتهء طرز نگارش شخصي شود. بگويد: چقدر قشنگ مي‌نويسد! يا طرز تفکري که پشت نوشته هايش پنهان است. چرا که ممکن است در وبلاگش با يک طرز تفکر خاص نويسندگي کند اما شخصيت واقعي اش کاملا برعکس نوشته‌هايش باشد چون براي او وبلاگ جايي است براي تخليهء رواني و نمودِ بعدي از شخصيتِ او که در جامعهء حقيقي نمي‌توانسته بروز دهد. حالا اگر فردي بيايد بر اساس آن نوشته ها کسي راانتخاب کند بعد در دنياي واقعي و زندگي شخصي با چه کسي روبرو مي‌شود؟ با شخصي کاملامتفاوت! پس اين زندگي با شخصي که هم او نيست که نشان داده، اگر هم دوام بياورد هميشه با اين سوء ظن همراه خواهد بود که: او که يکبار به من دروغ گفته چرا دوباره اين کار را تکرار نکند؟!خوب حالا آمديم و اصلا اينطور نبود! دو نفر همديگر را يافتند و به يکديگر هم دروغ نگفتند و يک زندگي رمانتيک را هم پايه گذاري کردند. اينجاست که پس از مدتي، مشکل اصلي بروز ميکند و اين همان رفت و آمد به محيط اوليهء آشنايي است!!! مطمئنا نميشه گفت که اون افراد مشکل دروني دارند چرا که اين نگرش به طرف مقابل تنها پس از ازدواج – يا حتي رابطه - ايجاد ميشه و اگر مشکل بدبيني از قبل وجود داشت اصلا ازدواجي – يا رابطه اي- سر نميگرفت. به نظر من همين که فرد طرف مقابلش را در يک محيطي پيدا کرده که رفت و آمد افراد ديگر به اون محيط به سهولت انجام ميشه خود باعث بدبيني و سوء ظن ميشه. آنجا محيطي است که افراد ديگري نيز مي‌توانسته اند او را بدست آورند اما او موفق شده. پس فرد پس از بدست آوردن يک نفر در يک محيط رقابتي، هميشه نگران از دست دادن او خواهدبودو اولين جايي که احساس خطر مي‌کند همان محيطي است که اولين بار او را از آنجا بدست آورده است. اين سوء ظن گرچه ممکن است از ابتداي شکل گيري رابطه و همگام با آن ايجاد بشه اما همهء مشکلات از وقتي شروع ميشه که اين روابط وارد دنياي واقعي بشه ! اصلا تا هنگامي که روابط منحصر به دنياي مجازي است اثراتش رو زندگي افراد خيلي کمه اما حالا تصورش را بکنيد دو نفر بخواهند به اوج اين رابطه يعني زندگش زناشويي دست پيدا کنند. چه شود! همين مي‌شود که پس از مدتي سوء ظن ها آغاز مي‌شود و همين فکر راميکند که «او که اينجا بامن آشنا شد از کجا معلوم همين جا يکي ديگر را نپسندد؟!» بالاخره همه ما انسان هستيم و به طور قطع اگر مزهء يک چيزي رفت زير زبانمان از امتحان کردن دوباره اش ابائي نداريم هرچند شرايطمان متفاوت شده باشد.(يک نکته هم تو پرانتز خدمتتان عرض کنم: جالب اينجاست که اين پديده بيشتر در ميان قشر مذهبي جامعه اتفاق مي افته. چرا که قشر غير مذهبي اصولا در اينترنت دنبال رابطهء پر هزينه اي مثل ازدواج نيست و براي او راهها و نيز اشخاص کم هزينه تري هستند که بتواند به مقصود برسد. پس کسي که اين وسط بيشترين آسيب را ميبيند پسر و دختر مذهبي است که مي خواهد هم تا حدودي آموزه‌هاي ديني که سالها در خانه آموخته را حفظ کند و هم به نوعي با رفتاري تجددگرايانه از آنچه که براي خود به عنوان سنتهاي دست و پاگير، تعريف کرده رهايي يابد.) چند تا مثال هم بزنم؟ يک پسر و دختر بودند همين چند وقت پيش، از راه وبلاگ باهم آشنا شدند و بعد کم کم رابطه پيش رفت و به ازدواج منجر شد. ابتدا خود پسرک وبلاگش را تعطيل کرد. بعد با فشار زياد دختر را مجبور کرد وبلاگش را ببندد. بعد هم آخر سر کارشان به دادگاه خانواده رسيد. مثال فرماندهء بسيجمان را هم که گفتم. مثال ديگر: يک دوست داشتيم که خانمش را در اداره اي که کار ميکرد جسته بود! بعد از ازدواج از خانم خواست که کارش را رها کند! خانم گوش نکرد. اين بنده خدا هم آنقدر اين و آن را ديد که خانمش رااخراج کردند!!!!اين جمله را هم براي بعضي خرده گيران اضافه کنم: «همه اينها را گفتم اما ممکن است استثنا هم داشته باشد.»

    سه باره سلام!

    خب اون بنده خدا هم پربيراه نگفته ... منتهي تجربيات اون احتمالا همه از نوع همون آفتي بوده كه عرض كردم. وقتي يكي از طرفين وابستگيش خيلي شديد بشه دچار يه عشق بيمارگونه ميشه كه براي طرف مقابل آزاردهنده ميشه اونوقته كه اگه سعي نكنه رابطه رو قطع كنه حتما با نشون دادن علاقه كمتر تلاش ميكنه كه به قولي نذاره زيادي شور بشه (خيلي وقتا ناخودآگاهه اين واكنشها) اونوقت از نظر كسي كه زيادي وابسته ( يا به زعم خودش عاشق) هست رابطه براي طرف ديگه عادي شده اين ميشه كه تلاش ميكنه كه اوضاع رو درست كنه... اين براي خودش وابستگي بيشتر و براي طرف مقابل فرار از وابستگي بيشتر مياره و در نهايت اوني كه اين وسط گم ميشه دوست داشتنه... اوني كه زيادي وابسته بوده خسته ميشه و به يه رابطه عادي رضايت ميده... طرف مقابلش هم براي امنيت بيشتر و دور شدن از يه وابستگي آزاردهنده ترجيح ميده يه فاصله اي رو حفظ كنه و در نتيجه به يه رابطه عادي امن تر راضي ميشه

    چي شد! اميدوارم معلوم باشه چي نوشتم!

    موفق باشيد

    پاسخ

    بابا اي ول! شما هم به چه نتايجي مي رسيد ها. مغز ما كه هنگ كرد! من ديگه به اينجوريش فكر نكرده بودم. بيشتر از اون جهت به قضيه نگاه كرده بودم كه دو نفر چون از جنس مخالفند ابتدا براي هم جذابيت خاصي دارند. بعد كم كم از اين جذابيت كاسته شده و براي هم ((عادي)) مي شوند. اين خيلي ساده تر از فرمول انيشتني شما بود!
    دوستان لپ كلام رو فرمودن من ديگه چي بگم ؟؟!
    پاسخ

    بله! خوب راهيه براي از زيرش در رفتن! ! ! اتفاقا من خيلي دوسست داشتم نظر شما و نظر چندتايي ديگه از دوستان را در مورد اين پست بدونم. مضاف بر اينكه شماتوجه نكردي دوستاني كه لپ كلام رو فرمودن بيشتر در مورد پست قبل حرف زدند!

    اين متن جديد رو هم الان خوندم

    اون بخش زوجهاي اينترنتي ( يا كلا كساني كه در يه محيط خاص آشنا شدن ) رو زياد ديدم.. البته هردو جورشو... هم اونجور كه طرفين احساس امنيت نكنن هم اونكه ميگيد آقاهه اصرار داره خانومش وبلاگ نويس شه... هيچ وقت نفهميدم چرا اين دو رفتار متفاوت وجود داره

    ديگه همين

    ياعلي

    پاسخ

    به نظر من رفتار اولي ناشي از يك بي اعتمادي و سوء ظن شديده ولي رفتار دوم كاملا عاديه كه دليل خاصي را طلب نميكنه.مثل خيلي از كارهاي ديگه كه وقتي دو نفر با هم ازدواج ميكنند طرف مقابلشون را به اون كار رهنمون ميشند.

    دوباره سلام

    در ادامه افاضات قبلي بايد بفرمايم كه...

    يه استاد داشتيم تو درس اقتصاد هر وقت كه قاعده و قانوني رو ميگفت هي تكرار ميكرد كه بچه ها اينا كه دارم ميگم در مورد يك جامعه rational هست يعني اگه با فرض اينکه اين جامعه يه برخورد منطقي و معمول با قضايا داشته باشه اينا صدق ميکنه.. حالا حکايت ماست.. ايني که ميخوام بگم به نظرم شکل معمول و طبيعي قضيه اس

    خلاصه... در جواب اينکه دوست داشتن اوله يا وابستگي ( يه چيزي تو مايه هاي همون مرغ و تخم مرغ! ) به نظر من اگه يه رابطه سالم رو در نظر بگيريم اول دوست داشتنه يعني اول علاقه ايجاد ميشه بعد اين علاقه وابستگي مياره.. اما بعد در ادامه اين روند وارد يه چرخه ميشه يعني خود اين وابستگي باعث علاقه بيشتر ميشه و علاقه بيشتر وابستگي بيشتر مياره و ....

    البته من فكر ميكنم كه چنين روندي يه آفت داره.. اونم اينكه روند وابستگي انقدر شديد بشه كه يكي از طرفين خودش رو گم كنه و فقط طرف مقابلش رو ببينه ... يعني كم كم دچار يه عشق بيمارگونه بشه... اونوقت ديگه اول بيچارگيه و .....

    پاسخ

    ممنون. خودم هميشه به همين اعتقاد داشته ام(اول دوست داشتنه يعني اول علاقه ايجاد ميشه بعد اين علاقه وابستگي مياره.. اما بعد در ادامه اين روند وارد يه چرخه ميشه يعني خود اين وابستگي باعث علاقه بيشتر ميشه و علاقه بيشتر وابستگي بيشتر مياره و ....) . البته بعضيا هم به عكسش معتقدند. همين چند روز پيش بود كه كسي براي متن داستانك به آدرس http://www.bid.parsiblog.com/829504.htm كامنت گذاشته بود و گفته بودچه داستان سوزناکي بود.اما حيف که تموم ميشه .همه اولش همينطورند اما بعد كم كم از بين ميره. يه مدت بعد همه چيز بر ميگرده به روال عادي. ديگه به اين شدت همديگه را دوست ندارند بلكه عاشقي جايش را به وابستگي ميده. مثل يه زنجير. اما خوب من نه تنها بانظر شما موافقم بلكه بايد بگم اعتقادم بر همينه.