• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : چند کلمه خودماني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دوباره سلام

    در ادامه افاضات قبلي بايد بفرمايم كه...

    يه استاد داشتيم تو درس اقتصاد هر وقت كه قاعده و قانوني رو ميگفت هي تكرار ميكرد كه بچه ها اينا كه دارم ميگم در مورد يك جامعه rational هست يعني اگه با فرض اينکه اين جامعه يه برخورد منطقي و معمول با قضايا داشته باشه اينا صدق ميکنه.. حالا حکايت ماست.. ايني که ميخوام بگم به نظرم شکل معمول و طبيعي قضيه اس

    خلاصه... در جواب اينکه دوست داشتن اوله يا وابستگي ( يه چيزي تو مايه هاي همون مرغ و تخم مرغ! ) به نظر من اگه يه رابطه سالم رو در نظر بگيريم اول دوست داشتنه يعني اول علاقه ايجاد ميشه بعد اين علاقه وابستگي مياره.. اما بعد در ادامه اين روند وارد يه چرخه ميشه يعني خود اين وابستگي باعث علاقه بيشتر ميشه و علاقه بيشتر وابستگي بيشتر مياره و ....

    البته من فكر ميكنم كه چنين روندي يه آفت داره.. اونم اينكه روند وابستگي انقدر شديد بشه كه يكي از طرفين خودش رو گم كنه و فقط طرف مقابلش رو ببينه ... يعني كم كم دچار يه عشق بيمارگونه بشه... اونوقت ديگه اول بيچارگيه و .....

    پاسخ

    ممنون. خودم هميشه به همين اعتقاد داشته ام(اول دوست داشتنه يعني اول علاقه ايجاد ميشه بعد اين علاقه وابستگي مياره.. اما بعد در ادامه اين روند وارد يه چرخه ميشه يعني خود اين وابستگي باعث علاقه بيشتر ميشه و علاقه بيشتر وابستگي بيشتر مياره و ....) . البته بعضيا هم به عكسش معتقدند. همين چند روز پيش بود كه كسي براي متن داستانك به آدرس http://www.bid.parsiblog.com/829504.htm كامنت گذاشته بود و گفته بودچه داستان سوزناکي بود.اما حيف که تموم ميشه .همه اولش همينطورند اما بعد كم كم از بين ميره. يه مدت بعد همه چيز بر ميگرده به روال عادي. ديگه به اين شدت همديگه را دوست ندارند بلكه عاشقي جايش را به وابستگي ميده. مثل يه زنجير. اما خوب من نه تنها بانظر شما موافقم بلكه بايد بگم اعتقادم بر همينه.