• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : تلخي ايام جدايي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + .............................. 
    امروز اينقدر با دوستامون حرف زديم كيف كرديم
    از اون كامنت تا الانم با محدثه مي چتيديم
    قول ميدم آخرين كامنتم باشه
    اول اينكه با نظرت مامانتون موافقم
    اتفاقا پافشاري كردن همچين موقع هايي ارزش داره
    يه چيز هم در گوشي دختر تا پير هم بشه خواستگار داره
    ولي كيفيتاش فرق ميكنه
    يه چيزي هم در مورد اون حاج آقا يادم اومد
    هفته ي پيش تو هيئت حاج آقا بي ريا در مورد حق ديگران صحبت ميكردن
    يكيش حسن ظن بود.الان حديثش يادم نيست.
    يه داستان تعريف كردن كه جالب وتاسف انگيز بود.
    ((يه روز يه آقايي كه بزرگ بوده برا خودش،تو مسجد منتظر نماز جماعت بودن.مي بينن امام جماعت از توالت ميان بيرون و بدون اينكه وضو بگيرن نماز ميخونن.اين آقا چون فكر ميكرده وظيفه اي گردنشه بعد از اونروز شروع ميكنه به افشاگري و آبروي امام جماعت و بردن.
    يه روز كه وضو گرفته بوده و داشته ميرفته مسجد وسط راه لباسش ظاهرا نجس ميشه.ميره توي توالت كه نجاست و از لباسش برطرف كنه،ياد اون سوء ظنش به امام جماعت مي يفته و..............
    بقيه ي داستان حلاليت خواستن و متنبه شدن و....... ديگس.
    راستش هميشه از قضاوت هاي نادرست مي ترسم و عذاب وجدان مي گيرم.به نظرم خوندن چن وقت يه بار كتاب قضاوت هاي اميرالمومنين برامون خوب باشه
    خيلي مزاحم شدم
    شبتون به خير
    التماس دعا
    پاسخ

    • ساعت 3 و نيمه نصف شبه! تا الان؟؟؟؟!! ===• بابا در مورد حاجي شوخي بود!!!