• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : تلخي ايام جدايي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    *شلوغ بود؟؟بدشانسي محض بوده ولي اين بدشانسي در برابر اون لحظه هاي مقدس هيچه !

    *گفت استاد خدا بيامرز يا گور به گور شده ؟؟؟من بودن دومي رو ميگفتم !

    *اينجوري نگو....اگه حالت مقايسه بگيره شايد عذاب اور باشه ها...يه کم توي اين حرقات دقيق تر باش گل پسر !

    *خب يه کم از اون تفسير رو ميذاشتي ما هم استفاده کنيم هر چند که خير اصفهاني جماعت به هيچ کي نميرسه !چيز تازه اي نيست !

    پاسخ

    -------شلوغ بود و در هم بر هم! هر کسي دست رادست در دست ياري بود!------- استاده را دوست داشته.------- اوووووووه ! اينقدر تيکه ميندازم که ديگه خودشم مي دونه!------- مي خواستم بزارم. نتونستم از توش جدا کنم. از بس زيبابود. ديدم طولاني ميشه از خيرش گذشتم.