داستان کربلا رفتن ما رو میبینی؟انگار ارباب نمی‌خواد راهمون بده.
قرار بود ما بیستم عازم بشیم واسه کربلا. دقیقا همین روز بیستم اعتبار گذرنامه من تموم میشد و دقیقا همین روز بیستم گذرنامه اومد در خونه.
رفیقم که یکماه پیش رفت کربلا گذرنامه نداشت. با هم رفتیم پلیس مثبت ده. گذرنامه خودش و خانومش و کوچولوش 5روزه اومد. دقیقا 5 روز.بعد اون ماجراها پیش اومد و ما عزممونا جزم کردیم که دیگه ایندفعه بریم. یه نیگا به گذر کردیم. دیدیم ای وای همون روز بیستم دی که حرکته اعتبار گذر ما تمومه. اصلا نگران نشدیم.رفتیم سریع پول را ریختیم و گذر را دادیم واسه تمدید. یارو گفت: بیست روز زودتر نمیادها؟! گفتم نه بابا شوخی نکن. همین دو هفته پیش رفیقم گذرنامه‌اش 5 روزه اومد! روزها گذشت و گذرنامه نیامد و ما نگران.به هر دری زدیم نشد. حتی یکیو فرستادیم تهران پیگیری کنه. باز نشد.حالا دیروز گذرنامه اومده در خونه!دقیقا همون روزی که ما باید می‌رفتیم!
می‌دونم همش تقصیر منه. اصلا من پنج شش سال پیش اولین بار گذرنامه را واسه کربلا درست کردم. اما نشد که نشد. تا حالا چند بار خیز برداشتم که برم اما نشده. میدونم لیاقت میخواد و ما نداریم. چطور خیلیا چندین بار تا حالا رفتند؟ همین حمید خودمون الکی الکی دو سه بار رفت کربلا.همین علی آقا مسئول کتاـبخونه، همین الان تو کربلاست. کی باورش میشد این تو این گیر و ویری جور بشه براش که با هواپیما اربعین اونجا باشه؟ اون وقت من خاکبرسر فقط ادعا دارم. می‌خوای راهمون ندی؟ باشه. ما هم دیگه اقدامی نمی‌کنیم تا خودت صدامون کنی.

می‌بینی صائب چه زیبا گفته؟

 مـا ز بـیـقـدری اگـر لـایـق دیـدار نـه ایـم   قــابــل مــنــع نــگــاه در و دیـوار نـه ایـم
گر چه چـون سرو درین بـاغ نداریم بـری   از رخ تـازه بـه نـظـاره گـیـان بــار نـه ایـم
شـیـوه عـشـق بـود بـنـده نـوازی، ورنـه   مـا بـه این درد گـرانـمـایه سـزاوار نه ایم
بـه گل و خار رسد فیض بـهاران یکسان   نـاامـیـد از نـظــر مـرحــمــت یـار نـه ایـم
گر چه از پاس نفس صورت دیوار شدیم   همـچـنان محـرم آن آینه رخـسـار نه ایم
نیست دلبـستـگیی بـا تـن خـاکی ما را   همـچـنان محـرم آن آینه رخـسـار نه ایم
نیست دلبـستـگیی بـا تـن خـاکی ما را   بـرگ کـاهـیـم ولـی در تـه دیـوار نـه ایـم
گـر چـه بـاری نتـوانیم از دلها بـرداشـت   لله الحـمد که بـر خـاطـر کس بـار نه ایم
چـشـم گویاسـت گرفتـاری ما را بـاعـث   بـه رخ و زلف و خط و خـال گرفتـار نه ایم
درد و داغـیم کـه جـا در همه دلها داریم   درس عشقیم که محتاج به تکرار نه ایم
خـود فـروشـی نبـود کار غـیوران صـائب   دلـگـران از جـهـت قـحـط خـریـدار نـه ایم