• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : دروغ
  • نظرات : -1 خصوصي ، 2 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + هيوا 

    سلام

    نوشته هاتون به دل ميشينه.باوجود اينكه گاهي از چيزي مي نويسيد كه به شدت آزارم ميده، اما بازم دوست دارم بخونمشون.و اين واسم جالبه. خيلي جالبه.

    وبلاگ هم دارم. نمي دونم شايد يه روزي منم بتونم با اين مشكل كنار بيام و بنويسم از همين هايي كه مينوسيد.
    در پناه حق موفق باشيد.

    پاسخ

    سلامشما هم بنويسيد اگر مثل من نوشتن خاليتان مي کند.

    سلام...همه رو خوندم ولي حس كامنتيدن نيست ...

    اين يكي جالب بود :

    تو اين سوز و سرما سياه شده، اماهنوز پابرجاست. يعني من هم هنوز اميدوار باشم؟؟؟؟

    يه لحظه بغضم گرفت از تموم لحظه هايي كه خودم رو اميدوار نگه داشتم وبعد ديدم هيچ !!‏

    حس ميكني ديگه نميشه تو اون وبلاگ هر چيزي رو نوشت ..انگاري خيلي بزرگ شده ..يه جوري ميشه خب !

    ميشه بدونم روي اون سي دي چيه؟؟

    هر چي هم حالم بد باشه حس كنجكاويم كه جايي نميره !

    ببين همه ملت كه مثل من تسلط 100% روي زبان مقدس اصفهاني ندارن كه ....يادمه اولين بار كه يكي بهم گفت :چرا توي سالن ميتابي خيلي بهم برخورد بعد فهميدم لهجه تون مشكل داره نه بيان كننده اش !‏

    بعدم اعصاب من يكي داره از دست اين مشهديه ميريزه به هما...يعني تو آدرس اينجا رو بهش دادي؟؟؟؟اگه داده باشي من يكي كه ديگه كامنت نميزارم.(نه بر حسب تحريم و قهر از ترس آبرو و حيثيت !!).بابا اين آدم درست حسابي نيستا !!!‏

    وعده ي دروغ ؟؟؟!!‏دوست ندارم در موردش حرف بزنم

    فعلا..


    پاسخ

    • منم الان ميگم: بي خود اميدوار نباش. منم اشتباه مي کردم اون گل را هم امروز رفتم بکنمش دلم سوخت. يه کم نگاهش کردم و گفتم آخه تو تا کي مي خواي مقاومت کني؟• قبلا ها حرف براي گفتن داشتم. انگاري حرفهايم هم ته کشيده است.• واي! اونم تا اينو گفتم همينو گفت! اصلا نگفت چرانمي ترسي!!!• بر خوردن نداشت! چرا ميتابيدي؟!!!• آدرس اينجا را به کسي نداده ام.