• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : سيزده به‌در
  • نظرات : 5 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مثل هميشه اول از ريدر خوندم گفتم شب كه مي يام درست حسابي كامنت ميزارم ولي اين يكي جمله اونقدر سر شوق اوردم كه نتونستم هيچي نگم...خيلي خيلي زيبا بود ...نميدونم چه طوري حسم رو منتقل كنم ولي واقعا جمله ي جذابي بود !!!(احتمالا خل شدم..نه احتمالا خل بودنم بيشتر شده )

    هِي تو! فردا هر کجا رفتي حتما سبزه‌ات را گره بزن!
    تنها اميدم به دستانِ سبزِ توست...

    راستي امسال اومدم سبزه گره زنم بابام نذاشتن گفتم هنوز بچه اي ..مامانم هم تاييد كردن !! ميبيني خانوادگي تباني كردن كه ....

    13 بدرو 14 بتو خوش بگذره !!

    اين روز هاي نحس هم خواهد گذشت و زماني ميشوند خاطرات خوش جواني آدم ..از همون خاطره هايي كه هيچ وقت نميشه واسه كسي تعريف كرد !!‏

    بسه ديگه ..خوبه من قرار نبود كامنت بزارم...شب خدمت برسم ..فك كن !!‏عصر خوش !

    پاسخ

    قرار نبود چيزي بنويسم... شب سيزده به در بود و دل من هم گرفته! خودش آمد! يک دفعه!!! من فقط زحمت کشيدم از توي ذهنم گذاشتمش توي برگ بيد /// شما هم غصه نخور! بالاخره پدر و مادر صلاح بچه هاي خود را بهتر ميدانند! انشالله بزرگ ميشي شوهرت ميدند!!!! :D