• وبلاگ : تخيّلات خزان‌زده يک برگ بيد
  • يادداشت : The Time hangs heavy
  • نظرات : 1 خصوصي ، 2 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محدثه 
    سلام بر جناب برگ بيد عزيز
    امشب چي شده بود كه شب خوبي بود يعني؟ (فضولم خب،‏حرفيه؟)
    خدا رو شكر ...فكر كنم با يكي حرف زدي كه آرووم شدي!‏حالا اين يكي ميتونه از خدا شروع بشه و يه دوست باشه و حتي چت باشه و حتي ...
    ميخواهم بهت بگم يه كم تيپ نوشتنت رو عوض كني اما جرات نميكنم!‏چون آدم به دل دستور نميده اما سعي كن توي تخيلاتت چيزاي ديگه هم جا بدي .... من نيمگم خاطرات رو بريز دور اما با خاطرات زندي كردن جووني رو هدر ميده!
    يه تحول
    يه تغيير
    دور و ورمون پر از ادمهاييه كه ناخوش ميشن از ناخوشي ما
    ........
    (اول مخاطب اين حرفها خودم بودم ...)
    شاد باشي
    پاسخ

    سلام! امشب يه شب به ياد ماندني بود! بله! با يکي حرف زدم که خيلي آرومم کرد.البته مهم اون شخص نبود چون کم و بيش باهاش حرف ميزنم. مهم جاش بود! يه جاي باور نکردني!!! اينها درسته که تخيلاته اما کمتر از خاطره بهره اي برده اگه ميبيني زيادي مغشوش و متلاطمه بدون روزمره هام اينجوري ميگذره... قربون رفيق خوب که چيز بشه از چيز شدن ما....