سلام...همه رو خوندم ولي حس كامنتيدن نيست ...
اين يكي جالب بود :
تو اين سوز و سرما سياه شده، اماهنوز پابرجاست. يعني من هم هنوز اميدوار باشم؟؟؟؟
يه لحظه بغضم گرفت از تموم لحظه هايي كه خودم رو اميدوار نگه داشتم وبعد ديدم هيچ !!
حس ميكني ديگه نميشه تو اون وبلاگ هر چيزي رو نوشت ..انگاري خيلي بزرگ شده ..يه جوري ميشه خب !
ميشه بدونم روي اون سي دي چيه؟؟
هر چي هم حالم بد باشه حس كنجكاويم كه جايي نميره !
ببين همه ملت كه مثل من تسلط 100% روي زبان مقدس اصفهاني ندارن كه ....يادمه اولين بار كه يكي بهم گفت :چرا توي سالن ميتابي خيلي بهم برخورد بعد فهميدم لهجه تون مشكل داره نه بيان كننده اش !
بعدم اعصاب من يكي داره از دست اين مشهديه ميريزه به هما...يعني تو آدرس اينجا رو بهش دادي؟؟؟؟اگه داده باشي من يكي كه ديگه كامنت نميزارم.(نه بر حسب تحريم و قهر از ترس آبرو و حيثيت !!).بابا اين آدم درست حسابي نيستا !!!
وعده ي دروغ ؟؟؟!!دوست ندارم در موردش حرف بزنم
فعلا..