یاد حرف آقای احمَ د دیـ باج می‌‌افتم. با اینکه همیشه از لحاظ سیاسی 180 درجه با هم متفاوت بودیم، اما بعضی حرفاش چنان به دلم می‌نشست که هنوز که هنوزه یادم نمی‌ره! حتی یکی از دلایلی که برای مامان آوردم هم همین حرف ایشون بود!

چه بخواهیم و چه نخواهیم، روزها و شب‌هامان در گذر است. زندگی را باید کرد. پس بزار زندگی کنیم. اقتضای سِنّمونه، پس بزار جوونی کنیم...

در خلوت خیال:

ز من مپرس که در دل چه آرزو داری ... که سوخت عشقْ رگ و ریشهء تمنّا را

«صائب»