از دیشب تا به حال به این فکر می‌کنم که چه بنویسم از این همه پاکی و معصومیتِ تو؟!

چیزی به ذهنم نرسید...

نمازِ صبح را می‌خوانم، صائب را باز می‌کنم:

خطّ پاکی از جنون، اینجا به دست آورده‌ام... یک قلم روز قیامت با حسابم کار نیست

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی... من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی