امشب گریه کردم.

امشب برگ بید را خواندم و گریه کردم.

انتخاب نکردم. موس را روی آرشیو چرخاندم و کلیک ‌کردم و هر کجا ‌آمد خواندم و ... گریه ‌کردم.

فقط نخواندم، عکس‌هایش را دیدم و گریه کردم.

شعر‌هایش را زمزمه کردم و گریه کردم.

آهنگش را گوش کردم و گریه کردم.

...

شکر.

اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز ... این خانهء شکسته چکیدن گرفت باز
نبضی که بود از رگِ خواب آرمیده‌تر ...از شوقِ دستِ یار، جهیدن گرفت باز

«صائب»

رهروِ عشق از بلای عشق نتواند گریخت...