امروز برگ بید یک‌ساله شد. چه سالی بود...چقدر زود گذشت...

بید مجنونیم، برگ ما زبان خامُشی است ...گل بچین از برگِ ما، احوالِ بار ما مپرس

از دیارِ حسن خیزِ عشق می‌آییم ما ... می‌شوی آواره احوالِ دیارِ ما مپرس

شرحِ حالِ دردمندان دردسر می‌آورد ... میلِ دردسر نداری از خمارِ ما مپرس

«مولانا صائب»

بعد نوشت: الآن دیدم این صد و هشتادمین یادداشت این وبلاگ است! باورم نمی‌شود! اصلا قرار نبوداین همه طولانی شود! مگر یک برگ بید چقدر می‌تواند قدرت تخیّل داشته باشد؟ آن هم تخیّلاتی خزان زده؟!...