- وقتی اینجا می‌نویسم، یعنی حالم خوب است و زندگی به روال عادی خود برگشته است.

- بعد از دو شب که رفته‌ام حسینیه همه می‌پرسند کجایی؟! بعضی ها با حالت طلبکارانه و بعضی‌ها هم دوستانه و دلجویانه.

- این دفعه دومی است که حامد مرا به استخر دعوت می‌کند و من از رفتن معذورم. (حامد جان رسما معذرت.)

- تا به حال چندین بار است که به خانه‌ء محمّد می‌روم و دقیقا همین اتفاق می‌افتد. (ناراحت نمی‌شوم. فرهنگ‌ها متفاوت است.)

- سرش را روبه آسمان کرد و داد زد: خدایا؟!  اصلا چه کسی گفته که من باید اصلاحگر باشم؟ من عرضه داشته باشم تمبان خودم را بکشم بالا،  هنر کرده‌ام.

- زن حتی جواب شوهرش را هم نمی‌دهد. اخم می‌کند. اما خدا نکند که فقط پسرش یک مزّه بپرّاند، هر دو با هم می‌خندند. حالا بخند و کی بخند. (این بد است. در روابط زن و شوهری. زن باید اول شوهرش را دوست داشته باشد. بعد پسرش را. خداوند هم اینچنین را بهتر می پسندد.)

- خداوند حسّی به ما عنایت فرموده که جنس خالص را از جنسی که خرده شیشه دارد زود تشخیص می‌دهیم. (الحمدلله)

-  من سالها با جع—همنشین بوده‌ام. سالها این جابجایی حروفش مراآزار می‌داده است. حال فکرش را بکن وقتی یکی دیگر از بهترین دوستانت همان رفتار را بکند تو چه حالی می‌شوی؟! (واقعا آزار دهنده است.)

- آیا لازم است انسان همیشه رو راست باشد؟ چرا تو نمی‌توانی بعضی وقت ها نقش بازی کنی؟ چرا تا یک اتفاقی می‌افتد در چره‌ات نمایان می‌شود؟ (از بس ساده دلی)

- اینکه موقع رفتن، آدم یک کاری بکند بعد همان موقع یک بچه شروع کند بخندد و دیگران هم در پی او بخندند چه چیز را به ذهن متبادر می‏سازد؟ آیا جز اینکه دارند به او می‏خندند؟ (خدا را شکر این چیزها اصلا برای من مهم نیست اما داشتم به این فکر می‏کردم که اگر خود تو بودی چه ها که نمی‏کردی! نکته مهم تر اینکه این بار اول نیست. - تمام خواهد شد- ارزش ها متفاوت است.)

- اصلا انگار جنس بعضی ها از محبّت است. حرف که می‌زنند محبت می‌بارد. (تویاد بگیر!)

- تا به حال شده رفیقی داشته باشی شکّاک و بد دل؟ کسی که تو هرچه بگویی فکر می‌کند گفته های تواز سر صدق و درستی نیست؟ همیشه در برخورد با او باید نگران این باشی که چگونه به او ثابت کنی که تو راست می‌گویی؟ من از این رفقا زیاد داشته‌ام. شاید خودم هم در مواجهه با بعضی دیگر اینگونه بوده‌ام. اما حالا تصورش را بکن یک رفیق داشته باشی درست برعکس این یکی! معرکه است؟ نه؟!

- نگفتم مواظب خودت باش؟ چشمت زده‌اند. (بر چشم بد لعنت)

چند کلمه خودمانی:

گیر کرده‌ای میان گفتن و نگفتن. تو نه می‌توانی حرفت را بزنی نه می‌توانی نزنی. اگر بزنی او ناراحت می‌شود و تو طاقت دیدن ناراحتی او را نداری، اگر نزنی ممکن است بعدا دوباره تکرار شود و تو باز ناراحت شوی. این دور و تسلسل ادامه دارد. چاره چیست؟

در خلوت خیال:

تسلی دل خود می‌کنم به مهر و محبت ... گهی به دانه اشکی گهی به شعله آهی

معصوم...