اینجا بهترین جاست. با بهترین و بدترین خاطرات.

همان رستوران، همان میز، همان غذا، و بعد همان پارک.

تفاوت‌هایی هم داشت. نگاه‌ها آن نگاه‌ها نبود، بغض‌ها آن بغض‌ها نبود و اشک‌ها آن اشک‌ها نبود. وَ؛ غذاها دست‌نخورده باقی نماند!

گفت: «چرا نیمکت‌های پارک را عوض کرده‌اند؟ اینها نمی‌دونند ما با اون نیمکت‌ها خاطره داریم؟!»

تنها یک چیز در آن روز کم بود که امشب جبران شد.