- درسته که آدم واسه دل خودش مینویسه، واسه اینکه ثبت بشه، واسه اینکه ردی ازش بمونه مخصوصا تو وبلاگ هایی شبیه برگ بید که بعضی پستهاشو خود آدم هم نمیفهمه! اما کیه که انکار کنه آدم وقتی نظرات دوستان را پای نوشته هاش میبینه یه جورایی شارژ میشه؟!
- بالاخره روابط وبلاگی هم واسه خودش قوانینی داره. دید و بازدیدی هست، صله رحمی هست! کامنت و جوابی هست. به نظر من کسی که نمیاد وبلاگ آدم حتما خوشش هم نمیاد کسی بره وبلاگش. پس بهتره ما هم از این به بعد مزاحم بعضیا نشیم که سال به سال سری نمیزنند. بهانه ی گودر و وب خوان و این حرفا هم حالیم نیس.
- امروز صبح تا اومدم تو اتاق قری حرفشو قطع کرد. مطمئنا باز داشته پشت سر من حرف میزده! تصمیم گرفته ام یه نامه بهش بنویسم!
- نشسته باشی تو اتاق، پشت کامپیوتر و یه دفعه معاون وزیر بیاد داخل و صاف بیاد باهات روبوسی کنه چه حالی میده؟ (خودم که کمی شوکه شدم!) کرده داشت از حسادت میمرد ها! به شیرازیه گفت: <<چه یه راست هم رفت اینو ماچ کرد>>
- فردا جلسه مشاوره است و من اینجا نشستم! جلسه شیوه های نوین ارتباط والدین با کودکان و نوجوانان!

چند کلمه خودمانی:
آدم وقتی با یه تعداد بچه و به همون تعداد پدر و مادر سر و کار داشته باشه میفهمه که دوره زمونه خیلی عوض شده. درسته تکنولوژی پیشرفت کرده و دنیا دنیای ارتباطاته اما به واقع ارتباطات والدین با بچه هاشون بسیار کمتر از گذشته شده. آدم دقیقا اینو لمس میکنه که یه پدر و مادر 20 سال پیش، هم ارتباط قویتری با فرزند خودش برقرار میکرد و هم شناخت بیشتری نسبت به مقوله ای به نام <فرزند> داشت.