چند شبه ساعت 9 تا 11 شب نشینی خونه نادر ترک نمیشه. قبلا ها هم می‌رفتیم اما فوقش هفته‌ای دو شب. امشب عباس یه چیزی گفت حالم خیلی گرفته شد. گفت دیروز تو خیابون آمادگاه چند تا سارق ریختند و یه بانک را زدند و افسر نگهبانش را هم کشتند. آخرسر یکیشون از ماشین جا می‌مونه و مردم می‌گیرنش. بعد امروز دزدها پیغام داده‌اند که اگه تا فردا رفیقمون را آزادش نکنید، روز پنجشنبه میایم تو میدون امام و سه تا خشاب خالی می‌کنیم تو سینه مردم!

حیف شد. پنجشنبه‌ها عبورم از میدون امام مقارن با غروب آفتابه. نگاه کردن به اون گنبدهای فیروزه‌ای و اون گلدسته‌های نقره‌ای تو آسمون نیلی کبود غروب خیلی لذت بخشه. مخصوصا اگه صدای اذان هم تو گوشت بپیچه و دلت پر بکشه به اوج آسمونها.
حیف شد. این هفته باید از یه مسیر دیگه بیام. من جَوونم. هزار تا آرزو دارم.

با صاحبدلان:

خوش آن روزی که صائب من مکان در اصفهان سازم ... ز وصف زنده‌رودش خامه را رَطبُ‌اللّسان سازم