- شنبه میان‌ترم تکنولوژی قند دارم. امروز کلاسامو نرفتم که مثلا بشینم بخونم. 125 صفحه A4 ! نشستم به خوندن. دیدم 50 صفحه اولشو ندارم! صبح تا حالا 5 صفحه خوندم! (خدا به خیر بگذرونه!)

- گوشیم رِسِت شد، همه شماره‌هام پاک شد. همه دوستام زنگ می‌زنند و اس ام اس میدند و سر به سرم میذارند. امروز یکی زنگ زد گفت شنبه صبح میام می‌کشمت. اولش فکر کردم آشناست و شوخیه اما بعد با بررسی‌های صورت گرفته مشخص شد نخیر! خیلی هم جدیه! ( اگه زنده موندیم شنبه خبرشو میدم)

- صبح تا حالا یه دختره بند کرده که بیا با من دوست شو! (لااله الاالله) بااینکه من سر خرج موبایلم می‌ترسم و جوابشو نمیدم اما یه ریز اس ام اس میده. می‌گفت نگین هستم از گنبد! (اولش فکر کردم نگین خودمونه!)

- امشب نشد برم دعا کمیل. جلسه شرکت بود.4 ساعت تو جلسه بودیم. آخرش هم قرار شد ما پسرا یا سهاممون را بفروشیم و بیایم بیرون و یا اینکه قسمت اعظم سهاممون را بفروشیم و بشیم سهامدار جزء!(شرکتی که مدیر عاملش یه دختر باشه بیشتر از اینم ازش انتظاری نیست. فکرکرده همه مثل خودشون بی کارند. یه ساعت طول کشیدتا براشون توضیح دادم بابا ما پسریم باید به فکر آینده مون باشیم! همشون تعجب کرده بودند که چرا ما 4 تا پسر می‌خوایم از شرکت استعفا بدیم. خودمم تعجبی مونده بودم آخه اصلا هماهنگ هم نکرده بودیم!)

- حمید از تهرون اومده. بچه ها خوششونه. امروز علی کلاسشونرفته که زودتر بیاد پیش حمید! خونواده تازه از دعای کمیل حاج آقا برگشته‌اند. نشد برم. خیلی دلم سوخت. ساعت 12 نصف شبه. اومده و نیومده نشسته‌اند شب‌های برره را می‌بینند!(یه چند قسمتش را قبلا ضبط کرده‌اند).  اون قسمتشه که کاراگاه پوآرو اومده و میگه اگه همکاری نکنید پرونده‌تون را می‌ بریم شورای عالی(همون شورای امنیت!)الان که میبینم میگم باز به مهران مدیری. یه چیزی می‌ساخت که هم مردم می‌خندیدندو هم یه چیز یاد می‌گرفتند.یه چندتا تیکه سیاسی هم توش می‌انداخت. حالم از چارخونه به هم می‌خوره. خوشحالم که تا حالا حتی یه قسمتشو هم ندیده‌ام.

- مظاهر و بچه‌ها رفته‌اند مشهد. خیلی به آدم زور میگه رفیقای آدم بی خداحافظی برند مشهدبعدآدم بره به طور اتفاقی یه وبلاگ دسته جمعی ازشون کشف کنه و از اونجا بفهمه که رفته‌اند! (التماس دعا دوستان. ما رو یاد کنید.)

- فردا صبح جمعه است. الکی می‌گیم منتظریم. بریم راحت بخوابیم.

با صاحبدلان:

پرده بردار ز رخسارِ خود ای صبحِ امید ... که سیه نامه چو شبهای گناه آمده‌ایم