مامان: این دعای شب عرفه را بخون و بعد بخواب. مضامین بلندی داره.
من: حال ندارم. خستهام.
مامان: چطور حال داری چند ساعت بشینی پای این کامپیوتر؟ اما شب عزیز حال نداری بری در خونه خدا؟
من: باشه میخونم. اما یه شرطی داره!
مامان: چه شرطی؟
من: به شرطی که شلوارمو اتو بکشی!
مامان: باشه قبول.
من: آخرش تا به زور آدم رو تو بهشت نکنی ول کن نیستی!
چند کلمه خودمانی:
خجالت میکشم. بند بنداین دعا خدا را به اسم اعظمش قسم میده. خجالت میکشم که اینقدر دارم قسمش میدم. از طرفی میگم من که میدونم چه کارها کردهام. تو هم که میدونی. از طرفی میگم اصلا نیازی به این همه قسم نیست. خدایی که من دارم با یه یارب لبیکم میگه...
مامان در حال رفتن از اتاقِ من میگه: التماس دعا. لبخند میزنم.. بر میگرده و میگه: کجاش خنده داشت؟ میگم: آخه مادر من، شما بایدما رو دعا کنی. میگه: دعای جوون یه چیز دیگه است. باز در حال رفتن میگه: راستی! شب زیارتی امام حسین هم هست. اگه خواستی یه عاشورا هم بخون.
در خلوت خیال:
(امشب هم صائبم را با اشک چشمم خوندم)
یارب از دل مشرقِ نورِ هدایت کن مرا ... از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
تا به کی گَردِ خجالت زنده در خاکم کند؟... شسته رو چون گوهر از بارانِ رحمت کن مرا
خانه آرایی نمیآید زمن همچون حباب ... موجِ بی پروایِ دریای حقیقت کن مرا
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص ... خانهدارِ گوشهء چشمِ قناعت کن مرا
چند باشد شمعِ من بازیچهء دست فنا؟ ... زندهء جاوید از دست حمایت کن مرا
خشکْ بر جا ماندهام چون گوهر از افسردگی ... آتشین رفتارْ چون اشکِ ندامت کن مرا
گرچه در صحبت همان در گوشهء تنهاییَم ... از فراموشانِ امنآبادِ عزلت کن مرا
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم ... تا قیامت سنگسار از خوابِ غفلت کن مرا
بی طفیلی نیست مهمانخانهء اهل کرم ... با سیه رویی به کار اهل جنت کن مرا
گر ندانم قدر تلخیهای شور انگیز عشق ... زهر در کام از شکر خندِ حلاوت کن مرا
در خرابیهاست، چون چشم بتان تعمیر من ... مرحمت فرما ز ویرانی عمارت کن مرا!
از فضولیهای خود صائب خجالت میکشم
من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟!