چه روزی بود امروز. الحمدلله.
باز دعای عرفه در کنار مزار پاک شهدا و باز گریه و اشک و حال و معرفت.
- به مامان میگم: چند ساله میایم دعا عرفه؟ میگه: نمیدونم از وقتی عرفه تو تابستون بود حاج آقا شروع کرد. از همون اول ما میومدیم. سال اول و دوم سه چهارتا زن بیشتر پشت پرده نبودیم اما حالا ببین دههزار نفر بیشتر جمعیت اومده...
- جای من مشخصه. درست پشت سر حاج آقا. میرم میشینم اونجا، مثل هرسال. حاج رضا میاد یه خوش و بشی میکنیم. توسل رو شروع میکنه و بعد هم حاج آقا.
چند کلمه خودمانی:
این حاج آقای ما به حق یکی از اولیای خداست. (یادم باشه هرکدومتون اومدید اصفهان یه وقت بگیرم که بریم یه ملاقاتی باهاش داشته باشیم.) بعضی وقت ها تو دعا یه حرفهایی میزنه که بعدا میفهمیم از دستش در رفته. یعنی نبایدمیگفته. امروز هم خیلی چیزها گفت. یه مقدار از اون حرفایی که میشه اینجا آورد را به عنوان یادگاری مینویسم. احتمالا شما هم چیزهایی ازش بگیرید. (این صحبتها به صورت حرف زدن عادی نبودهها. همش با گریه و اشک و ناله.)
این که ابی عبدالله این همه نعمت الهی را میشمره یه حکمتی داره که ...
اینها همش فقر به درگاه خداست.وقتی میگی من نمیتونم تو را سپاس بگم، خداوند یه نظری به تو میکنه که اولیا و عرفا میگن تجلی میکنه. این ها خاصّه...
وقتی تو میگی من قادر نیستم، همونطور که سید الشهدا میگه، خدا با شکر خودش بر تو تجلی میکنه. خدا داره میگه تشکر بنده من که اومدی. او داره تشکر میکنه اونوقتی انتظار داری نبخشه؟...
خدایا ما اومدیم! من بی معرفتم. منو ببخش. می دونم این دو ساعت کمه.اونوقت من اومدم تو این دو ساعت معرفت کسب کنم ...
خودم میدونم ماه رمضان را که قدرشو ندونستم. بعد از ماه رمضان هم همه عهدهایی که با تو بستم را فراموش کردم.. حالا تو این دو ساعت اومدم بگم معذرت می خوام من فراموشت کردم. حالا اومدم بر گردم بگم من نمی تونم دست منو بگیر. تو می خوای من سپاست کنم من نمی تونم. تو می خوای من عبادتت کنم من قادر نیستم. از کی انتظار داری؟ از کسی که به قول ابی عبدلله عبادتاش هم گناهه؟...
این مضامین دعا خیلی بلنده. یعنی خدا تو بیا طرف من. مگر اینکه تو بیای کمکم کنی...
ای شهدا شما دیگه چرا به من میخندید؟...
آقا اباعبدلله ! خوشا به حال اونایی که تو عرفات این دعا را می خونند. من چه گناهی کردم؟ امروز ما نه توفیق داشتیم مکه و عرفات باشیم و نه توفیق داشتیم عرفات سیدالشهدا باشیم...
به خدا اگه این پرده ها کنار بره بنده ببینه که الان خدا داره چطوری نگاهش میکنه، تا آخر دعا دیگه تحمل نمیاره...
هی به من میگه تو چرا تو دعا اینقدر گریه میکنی؟ دعا را بخون . خدا یا اشک ما...
بزرگترین خوفی که داری؟ فوق از فراغ خدا. بعدش خوف از عذابی که به وسیله انبیائت ما رو انذار دادی. خوف دوری از اولیائت...
دعای امام سجاد رو نگاه کن. آقا می فرماید من چیزی ندارم. بگو من فقیرم...
امروز خودتو متصل کن به معرفت خدا. در دریای معرفتش تو روبیمه میکنه... انشالله طوری باشه وقتی جلسه تمام میشه پا میشی بری، این احساس نورانیت را در خودت داشته باشی. نه احساس نورانیتی که انسان مثلا به خودش بگه امروز هم اومدم یه دعایی خوندم یه حالی دست داد. نه! دعای ما با این فقر به درگاه خدا ...
ما هیچی نداریم در این درگاه پر عظمت. و لولا رحمتک لکنت من الهالکین. اگر رحمت تو نباشه که من یقینا هلاک میشم.
عزیزان من. امروز اون رحمت خاص نازل میشه. اینطور هم نیست که پروردگار بگه این مال فلانی اون مال فلانی نه از این خبرا نیست. ماها اگر تمسک کنیم به رحمت خدا با توجه ... خودت میگیری. خودت این معرفت را دریافت میکنی. ببین کجا نشستی؟ در برابر کی نشستی؟ با چه حالی نشستی؟ اینها باعث میشه که اون فیض را بگیری. لازمه اش اینه که ...
از رحمت خدا هم همینطور که اقا میگه نا امید نباش. رحمتی که الان همتون توش غرق شدید...
در خلوت خیال:
یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده ... چشمِ بینا، جانِ آگاه و دل بیدار ده
هر سر موی حواس من به جایی میرود ... این پریشان سیر را در بزمِ وحدت بار ده
در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز ... خانه تن را چراغی از دل بیدار ده