خانه خودمان را می‌خواستم، اشتباه گرفته بودم!
باورم نشد! Redial را زدم. راست می‌گفت، 2  آخر را1  گرفته بودم!
...
آن طرف گوشی، چیزی مرا به خود می خواند که باعث شد از آن روز به بعد، هر روز آن شماره را اشتباه بگیرم
!

کوچه پشت مدرسه, زنگ های تفریح, تلفن 5 تومانی, من هم که رییس کل انتظامات مدرسه! چه کسی می توانست به من و رفقایم گیر بدهد که چرااز مدرسه خارج می شوید؟! این خود منم! همانجا...

پ.ن: برگی از خاطرات تخیّلی یک بچه مدرسه‌ای.