- بوی محرم میآید.
- درس نخواندهام.
- نادر هم به خواستگاری رفت.
- دخترک در ایستگاه واحد ایستاده و باغیض به من نگاه میکند. چقدر من را دوست داشت بیچاره!
- سلمان عمل کرد اما گردنش خوب نشد.
- مجید همچنان همان خنگی است که بود.
- هیچکس حاج رضا را دوست ندارد. اخلاقش بد است.
- دخترک قمی هم از دست رفت. 2 سال خودش را نگه داشت اما این چند ماه آخر گول خورد.
- پیرمردها هم از نگاه کردن به مچهای عریان پای دختران لذت میبرند.
- رفیقِ خوب از زغالِ خوب هم بهتر است.
- تابلوی خیابان شکوفه را که میبینیم سلمان میخندد، من فحش میدهم.
- تو بیمارستان غرضی را از کجا بلدی؟ نکند مثل زندانِ دستگرد؟!
پول که زیاد شود تقوا کم میشود.
- هی تو! چرا وبلاگ من رانمیخوانی؟ من که این همه تو را دوست دارم!
- امشب مهمان داریم. سعی میکنم بچه خوبی باشم.
- یک دفعه دلم هوای نوشتن کرد. یک دفعه مادر آمد. خودش فهمید، رفت.
- نکنم چشم به هر نقشِ سبک سیر سیاه. محوِ یک نقشْ چو آئینهء تصویرم من.«صائب»