- دیروز همه میگن چرا اینقدر رنگت پریده. نمی‌دونستم این موضوع اینقدر روم تاثیر گذاشته.

- وقتی دایی هم گفت که چقدر رنگ و روت پریده به خودم گفتم کاش همون دیروز صبح وقتی یه لحظه شوکه شدم، خودمو تو آینه دیده بودم. اون لحظه حتما مثل گچ سفید شده بودم!

- تو هم که اشکت در مشکته! تا یه چیزی میشه به صدم ثانیه بر نمی‌خوره که چشما پرِ آب میشه.

- بااینکه چشمام قرمز شده و صبحش هم بایدبرم بیرون، اما الکی خودمو به نت مشغول می‌کنم. بعد مدت ها میرم سراغ مسنجر!

- صبح ننه جون میاد خونمون. قراره مامان اینا آش بپزند. ظهر هم خاله و زن دایی و دختر خاله‌ها قراره بیاند.

- ننه جون میگه: «هیچی سلامتی و دل خوش نمیشه. از خدا فقط همینو بخواه.» پیش خودم فکر می‌کنم سلامتی که معنیش تقریبا معلومه اما دل خوش چی؟ چه جوری میشه آدم دلش خوش باشه؟

- تا ظهر با بابا یه کم کارها را راست و ریس می‌کنیم. (ببین پدر جان! حالا که همچین شد من دیگه واسه کارهای شما باموبایل خودم زنگ نمی‌زنم. خوب من چیکاره بیدم که زیاد اومده ؟ نصفشو واسه اون کار زدم!)

- بعد از ظهر که اینامیاند خونمون، حالم خیلی گرفته میشه. یه حس عجیبی دارم. یاد خیلی خیلی قدیمامی‌افتم. یاد زمانی که اینا میومدند و مرتب می‌رفتند سر وسایل من و منم چندشم می‌شد.(همیشه کمد من براشون یه جزیره ناشناخته بود!)

- تا شب همش دارم با خودم فکر می‌کنم که «دلِ خوش» یعنی چه. فکرم را خیلی مشغول کرده این دو کلمه.

- حاج آقا امشب سنگ تموم گذاشت. آخرش هم به حاج آقای خودمون گفت: این آقای برگ بید ... ! (تعریفمون را کرد! جایز نیست خودم تکرار کنم.)

- یادم باشه داستان بوسیدن در بهشت، داستان فضیل راهزن، عبد فرّار و رسول ترک را برات بگم.

- احساس می‌کنم کامپیوترم از طرف شخصی دیگه کنترل میشه! خود به خود میره تو بعضی سایتها و از بعضی سایتها هم خود به خود خارج میشه!

- اون یکی ننه جون می‌گفت: «برگ بید! من دست خودم نیست امااینقدر مامانت را دوست دارم که نگو. اون زمان که شنیدم، اینقدر خوشحال شدم که نگو!»

- شب تو ماشین از یکی از بچه‌ها می پرسم دل خوش یعنی چه؟ تعجبّی مونده بودم این تعریف رااز کجاش در آورد و داد. اینقدر قشنگ و جامع تعریف کرد که من یه لحظه خودمو هیچی دیدم در برابرش. بی درنگ گفت: «سلامتی که معنیش معلومه. -انشالله هیچ وقت خدا آدم را گرفتار دوا دکتر نکنه- و اما دل خوش. بالاخره زندگی که بدون گرفتاری نمیشه. پس نمیشه گفت دل خوش یعنی اینکه آدم هیچ گرفتاری نداشته باشه. دل خوش یعنی اینکه آدم اگه همهء گرفتاری‌های دنیا را هم داشته باشه، یکی را داشته باشه که دلش بهش خوش باشه.»

- میام خونه. وقتی دارم آش می‌خورم باز سوالم را تو جمع خونواده مطرح می‌کنم. کم و بیش جواب‌هایی میدن اما اون جواب یه چیز دیگه است. میگم: حالا بشنوید از جوابی که یکی از برو بچ شیراز داده. مامان میگه بچه‌های شیراز دیگه کی‌اند؟ زهرا زودی حدس می‌زنه و میگه فلانی دیگه! وقتی جواب را می‌دم همشون تایید می‌کنند که دل خوش معنیش همینه. (مامان میگه چرا خوشحالی؟ میگم: خوشحالم که من بلد نبودم و یکی دیگر بود.)

در خلوت خیال:

دلخوشم با خاطرات هر شب تو روزها ... بی تو دارم با دل خود ماجرایی روز و شب

happy heart