یه مشت محکم خورد تو دهنم. لبم پاره شد. کلی خونریزی کرد. الآن باد کرده اندازه یه هلو. هنوزم حرف میزنم یا چیز میخورم خونریزی میکنه!
امروز با مـهرداد بیرون بودیم که گفت زنم چشماشو عمل کرده دکتر گفته ماهی بهش بده بخوره. تو مسیر رستوران نیست من یه دست ماهی بخرم؟ گفتم همینجاست وایسا! ماشینو گذاشت روی پل یه کوچه بن بست کوچولو و رفت تو رستوران. همون موقع یه خانم با یه پراید سفید رنگ اومد پشت سر ماشین و شروع کرد بوق زدن. بهش اشاره کردم اومد پایین. تا رسید شروع کرد فحش دادن. بهش گفتم خانم چرا فحش میدی؟ رانندهاش تو این رستورانه صداش کنید. همون موقع یه مرد هم با دوچرخه رسید و اونم شروع کرد فحش دادن. از پشت شیشه باز بهش گفتم خانم درهای ماشین قفل شده صاحابشم تو اون رستورانه. صداش کنید بیاد. باز شروع کرد فحش دادن و گفت که بهش زنگ بزن. موبایل مـهرداد که تو ماشین جا گذاشته بود را از رو داشبورد برداشتم، گرفتم بالا و بهش نشون دادم و گفتم جاگذاشته! دوباره با اون آقاهه یه کم فحش رکیک دادند و رفت ماشینشو صاف گذاشت پشت سر ماشین ما و خواست بره که بهش گفتم: خانم! راننده ما تو نیرو انتظامیه یه موقع دیدی ماشینتو جریمه کردها! اینو که گفتم جیغ و بیغاش بیشتر شد و باز فحش داد. آقاهه با دوچرخه اومد کنار ماشین و گفت: میخوای زنگ بزنم 110 بیاند ماشینتونو ببرند؟ بهش گفتم: آقاجان گیر دادیا. یه لحظه سرتو بکن توی این رستوران بگو راننده این ماشین بیاد. این رفیق ما خودش رئیس صد و دهه! یه دفعه آقاهه گفت: شیشه را بده پایین. گفتم چیکار داری؟ گفت کارت دارم! تا ما شیشه را دادیم پایین دستشو مشت کرد و خوابوند تو دهن ما! ما رو میگی؟ یه لحظه دنیا دور سرم چرخید. گیج و منگ شده بودیم. لبم داشت خون میومد بااین وجود یقهشو گرفتم، سرشو کشیدم تو ماشین و تا خورد زدمش. اما زنه اومد کمکش. اونم شالشو از سرش انداخت و شروع کرد جیغ و داد کردن و منو زدن. ما رو میگی؟ خفت افتاده بودیم تو یه وجب ماشین. به زور شیشه را دادم بالا! ملت فوضول جمع شده بودند و نمیدونستند از کی دفاع کنند! از یه طرف میدیدند یه زن با آرایش غلیظ که هیچ حجابی سرش نیست ایستاده و داره فحش میده از یه طرف میدیدن من با دهن پر خون نشستم تو ماشینو دارم به مرده میگم حسابتو میرسم! مرده که دید مردم جمع شدند صداشو برد بالا و گفت به چه حقی به زن مردم متلک میگی؟ به چه حقی رو زن مردم دست بلند میکنی؟! اینجا بود که مردم احمق دهن بین هم شروع کردند از اونا دفاع کنند. ما هم دیدیم یارو هم به نامردی زد و هم به نامردی داره با دروغ ملتو بر ضد ما میشورونه همینطور نشسته بودیم تو ماشین و با دهن پر خون اونا رو نگاه میکردیم. چند بار زنه اومد و شروع کرد به من فحش دادن اما من یه کلمه هم جوابشو ندادم. یه دفعه مـهرداد اومد بیرون. تا جمعیتو دید رنگش پرید. من پیش دستی کردم و گفتم: جناب سروان ببین اینا چی میگن؟ مرده دوید جلو و گفت: جناب سروان!!! چرا خلاف میکنی؟ چرا ماشینتو رو پل میذاری؟ به چه حقی این نیروی شما دست رو زن مردم بلند میکنه؟ به چه حقی فحش می ده؟ ببین یقه منو چیکار کرده؟ مـهرداد با آرامش گفت: آقاجان! چه خبرته؟ چرا داد میزنی؟ بله خلافه. شما ببخشید. یارو که این آرامشو دید باز دوباره شروع کرد داد زدن. مـهرداد بهش گفت: میخوای بزنی تو گوش من؟ بعد هم صورتشو برد جلو و گفت: بیا. بیا بزن تو صورت من تا آروم شی! یارو هم هیچی نگفت و سرشو انداخت پایین و رفت به سمت دوچرخهاش. مـهرداد اومد نشست تو ماشین و همینطور که زیر چشمی جمعیتو میپائید زیر لب گفت: مهندس! چی شده؟ گفتم فعلا هیچی نگو و یه دنده عقب بگیر. همینطور که عقب عقب میومدیم من که دهنم پر خون بود و دستمو گرفته بودم زیر دهنم، سرمو از شیشه بیرون کردم و آروم به یارو گفتم: هی آقا! من دهن تو را ... . اونم باز شروع کرد فحش دادن. اومدیم عقب. مهرداد خواست حرکت کنه که بهش گفتم کجا؟ صبر کن! یه کم رفتیم جلو. جمعیت که متفرق شد کافی بود که ببینم آقاهه و خانمه تو کدوم خونه میرند!
به هر حال امروز الکی الکی یه مشت محکم خورد تو دهنم. لبم پاره شد. کلی خونریزی کرد. الآن باد کرده اندازه یه هلو. هنوزم حرف میزنم یا چیز میخورم خونریزی میکنه!
پ.ن: من که یاد ندارم تو عمرم دعوا کرده باشم. آرشیو این وبلاگ و بقیه وبلاگامو ببینید. اصلا اهل دعوا نیستم. اما یه وقته آدم دعوا میکنه، یکی میزنه یکی میخوره، دلش نمیسوزه. بالاخره دعواست دیگه. نون و حلوا که قسمت نمیکنن. اما یه وقته بی مقدمه به نامردی میخوره. اینو نمیشه بی پاسخ گذاشت. زنگ زدم به یه بچهها امشب بره سراغش...
ارسال
شده توسط برگ بید در 90/10/18 4:44 عصر