بچه که بودیم چهارشنبه سوری اینقدرها برای اینها اهمیت نداشت. فقط یادم میاد تلویزیون کمی از جراحات وارده به نوجوانان و جوانان میگفت و عصر سه شنبه هم تک و توک صدای ترقه میآمد و شبش هم بعضی خانواده ها در خونشون آتیش روشن میکردند. حداقل تو محله ما که اینطوری بود.اما حالا از یک ماه قبل تلویزیون مرتب نسبت به چهارشنبه سوری هشدار میده، کلیه ارگان های دولتی آماده باش میشند، مدارس زودتر تعطیل میشه، علما فتوا میدند و ... انگار که قراره چه خبر بشه.
من شخصا به دلیل نوع نگرش خانوادگیم هیچ وقت نه از روی آتیش پریدم و نه این آئین چهارشنبه سوری را برگزار کردم اما هیچ وقت یادم نمیره بچه که بودم وقتی کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب را میخوندم متوجه شدم که چهارشنبه سوری روزی بوده که مردم بعد از پیروزی بر ضحاک، میرن تو کوه میگردند و اون تک و توک جوونایی که آشپز ضحاک آزاد میکرده و به جای اونا مغز گوسفند به خورد مارهای سرشونه ضحاک میداده را پیدا میکنند. این دیگه از بچگی رفت تو مغز من. و من این روز را دوستش دارم. هیچ احساس هم نمیکنم که با دین و مذهب من مغایر باشه. حالا بعضی زرتشتیا بیان بگن چهارشنبه سوری بده چون آتیش مقدسه و وقتی اعراب اومدند بر ما مسلط شدند برای بی احترامی به ما این جشن را گرفتند. حالا علما بیان بگن خرافاته. حالا صدا سیما خطرات احتمالی را پر رنگ کنه و بگه هر کی این کارو بکنه مصدوم میشه و یه عمر پشیمون. حالا آقایون سیاسی که از هرگونه تجمع هراس دارند بیان فضا را امنیتی کنند و مردم را بترسونند از بیرون اومدن.
به نظر من چهارشنبه سوری نه یک جشن جاهلانهء قبل از اسلامه و نه صحنهای برای تقابل ملت با نظام. چهارشنبه سوری فقط یک آئین زیبای ایران باستانه که هر کس کمترین ارزشی برای هویت و اصالت خودش قائل باشه برای اون احترام قائله.آقایون اگه خطرات سلامتی یا امنیتی هم از این قضیه احساس میکنند بهتره این برنامه را کنترل کنند مثل خیلی چیزهای دیگه که تو این سی ساله کنترل کردند و اون چیزی که خودشون دلشون میخواست را از دل اون در آوردند نه اینکه دیگه بیان کل ماجرا را منکر بشند.
وقتی میبینم کشورهای دیگه که هیچ یک از این مراسمات و آئینهای زیبا را نتونستند تو تاریخ خودشون پیدا کنند میان از روی ناچاری آئین سازی میکنند و به زور یه مراسمات شاد ملی تو تقویمشون میچپونند حالم از همه اونایی که این همه پاکی و زیبایی را در پس اغراض سیاسی زیرسوال میبرند به هم میخوره. وقتی یه کشور میاد برای شادکردن مردمش روز ملی گوجه پرانی اعلام میکنه، یکی دیگه میاد روز ملی آب بازی راه میندازه، اون یکی میاد روز ملی جنگ بالشها رو طراحی میکنه و بعد یه جور روش مانور میدند که انگار سالهای ساله تو تاریخشون وجود داشته و آدم ابوالبشر با حوا و بچههاشون تو این روزا به هم گوجه پرت میکردند و آب میپاشیدند و بالش تو سر و مغز هم میزدند،باز حالم به هم میخوره از همه اونایی که خودشون تو ناز و نعمت زندگی میکنند و اصلا نمیدونند غم و غصه یعنی چه و تازه چشم ندارند ببینند مردم یه روز شاد باشند. احمق ها نمیفهمند اگه بزارند مردم یه کم، فقط یه کم شاد باشند حداقل این خوبی رابرای اونها داره که کمتر به فساد قدرت و ثروت آقایون فکر میکنند و اینطوری واسه خودشون هم بهتره.
مطمئنم اگه دید و بازدید عید هم به نوعی صله رحم حساب نمیشد با انواع و اقسام توجیه ها در صدد از بین بردن آن بودند. مثلا شاید آقایون گزارشات چندتا آدم بی مایه دور و برشون را مطالعه میکردند و میگفتند: خرید نوروزی مصداق بارز اسراف و تبذیر است و حرام میباشد! یااینکه: چه معنی داره چندتا آدم گنده دور هم بشینند و تخمه بشکنند؟ یا: چرا سفره هفت سین بندازیم و سفره هفت چین نندازیم؟ ویا: دادن و گرفتن عیدی نوعی رشوهء عاطفی تلقی شده و جایز نیست!
ارسال
شده توسط برگ بید در 90/12/22 9:43 صبح