- میدونی وقتی میگی حالت خوب نیست من چه حالی میشم؟ پس خوب شو. زود.
- دو روز، آدم خورد و خوراک و خواب و زندگیش بشه اشک ریختن. چیزی ازش میمونه؟ (خدا لعنت کنه باعث و بانیشو.)
- مثلا حالا فکر کرده چون این حرفها را به من زده من از دستش ناراحتم! (من اون لحظه ناراحت شدم. اما رفاقتمون بیشتر از اینها ارزش داره.)
- مدیر عامل از دستشون خیلی عصبانی بود. میگفت: «پس من اینجا چغندرم؟ چرا با من هماهنگ نکردهاند؟» گفتم:«حاجی جون! با تو که هیچی، بامن هم هماهنگ نکردند!!!»
- از بس بلند بلند حرف میزدند صداشون میومد: یکیشون گفت: «من اگه از اسم شوهرم خوشم نیاد، حتما مجبورش میکنم اسمشو عوض کنه!» اون یکی گفت: « حالا به خودت نگه اسمتو عوض کن، خیلیه!» (دیگه نتونستم جلو خنده خودمو بگیرم...)
- مکالمه عصر خیلی بد بود. خاطرهای را برام زنده کرد که حالم خیلی بد شد. (من اشتباه نکردم. تو که شرایط منو میدونستی. پس اگه به هر دلیلی اون شرایط محقق نشد، به من حق بده که اعتراض داشته باشم چون چیزی عوض نشده. شده؟)
- جناب سر-وان زنگ زد. گفت: «این چه کاریه اینا کردهاند؟ چرا کاندیدا دعوت کردین؟» گفتم: «من بهشون گفتم. متاسفانه دیر دوزاریشون افتاد.» گفت: «شانسمون بگه بالا نفهمند.»
- دیدی بعضی وقتها آخر دعوا اونقدر از دست خودت عصبانی میشی که اصلا لج میکنی و همون چیزی که برات اونقدر مهم بوده که سرش دعوا کردی را راحت تقدیم طرف مقابل میکنی؟ امشب من این طوری شدم!
- میدونی چرا گفتم؟ راستش دیدم رفاقت ارزشش بیشتر از این حرفاست و گرنه من تا حالا برای کسی اینطوری استثنا قائل نشده بودم. (یعنی بدون خیلی بالا بردمت! بالاخره هر چی باشی یه جورایی جدا شدهای...)
- گفتم قلب آدما طبقات مختلفی داره... (نمیدونم چرا ناخودآگاه یاد طبقات جهنّم افتادم...)
- امین حیایی برنده جایزه بهترین نقش اول مرد. (تومحل برو بچ به بابا سلمان میگن امین حیایی!)
- اعتماد! حلقه گم شده روابط انسانی! (نکنه کار ما به اینجا کشیده بشه؟)
- خدا را شکر نه قدرت اینو دارم که حرفامو بریزم تو خودم نه هم خوشم میاد که با نگفتن حرفام توی یک موقعیت خاص، فرصت را از دست بدم. (انتظار داشتم تو هم همینطور باشی. وقتی اون لحظه حرف نمیزنی، انتظار نداشته باش بعدش همون اندازه مشتاق شنیدنش باشم.)
- وقتی یه چیزی را چندبار برای کسی توضیح بدی و بعد ازش بپرسی متوجه شدی و اون اصلا یادش نیاد تو داری در چه مورد حرف میزنی، آیا جز اینه که به حرفات توجه نداشته؟!
- بعضی بر و بچ قم هم خوش خوشیشون میشهها! اس ام اس خالی میدن! (خوب تو که خرجو میکنی. حداقل یه فحش توش بنویس!)
- حمید زنگ زد. گفت تهرون برف اومده! (صبح تا حالا مااینجا تو آفتاب سوختیم اونوقت اونجا داره برف میاد!)
- باز یه آدم روانی اس ام اس داده. چنان جواب دندان شکنی بهش دادم که حالا حالاها باید بمونه تو کفِش! (مرده شور ایرانسل راببره که دهن ملّتو...)
چند کلمه خودمانی:
بعضی وقتها نیازه آدم زنگ بزنه به یه دوست و فقط بغض کنه و اشک بریزه.
( چرا اینو از خودمون – وشاید هم از اون- دریغ میکنیم؟)
در خلوت خیال:
دارم این یک چشمه کار از پیر کنعان یادگار ... چشم را از گریه در راه عزیزان باختن