ارسال
شده توسط برگ بید در 86/12/4 2:59 عصر
شهر زیباست؛
رودخانه زیباتر.
آن یک ذره پلیدی شهر هم زیر این همه برف مدفون شده است.
کسی نیست؛
هیچ کس را یارای ایستادن در این هوای سرد نیست.
اما من هستم؛
با تو!
من شعله ای از عشق تو را در قلبم پنهان کرده ام؛
برای روز مبادا!
امروز آن را در میاورم تا هر دو گرم شویم.
بیانشانت دهم؛
اینجا کسی نیست. نترس!